بسم الله الحق الکریم

 

رفقا سلام .

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم . . .

این تک مصرع ، پاسخ عزیزی بود که در کامنت های پست قبل ، ( همین اواخر نزدیک به امروز ) از بی مهری من به ساحت شما گفته بود و چه بد که من سالهاست طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان - رها کنم -

و اما تسبیح و جام جم :

این تنها برنامه ای است که از دی ماه ۸۶ تا به امروز ، اجرای آن را بدون در نظر گرفتن اینکه در کدام رسانه می خواهم حرف بزنم ، پذیرفته ام . اما از دو ماه پیش که حضرات ، پیشنهاد آن را برای سال پنجم دادند ، شروطی داشتم که هنوز حتی نگفته اند ، نه . چه رسد به اینکه خبری داشته باشم و از شما دریغ کنم .

و عجیب که این بی خبری ، چه شرب مدامی است از اینکه در می یابی تو با حوالی از اینجا دور ، بیگانه ای .

 . . . و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .

الان دیگه داره سرم تاب می خوره و نگران که حالم روی کاغذ ، . . .

 

                                                         منو ببخشید - تا بعد

                                                مدد زغیر تو ننگ است یا علی مددی